- قبیس
- سگ گشن
معنی قبیس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیر، خوشه پر، کار سخت، آسیب سخت، راک (قوچ) پر گوشت
بچه خرس، ناکس
پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
محبوس، زندانی، آنچه در راه خدا وقف شده، زاهد که از مردم کناره گرفته و به عبادت خداوند می پردازد
یونجه، گیاهی با ساقه های بلند، برگچه های نازک و گل های بنفش که به مصرف خوراک چهارپایان می رسد، سپست، اسپست، آسپست، اسپرس
مانند، همتا، جامه ای که از بسیار پوشیدن کهنه شده باشد
گرگ خاکستری
تر و خشک
یونانی تازی گشته مس ناب
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
پارسی تازی گشته کبیتا کپیتا
شتابنده جانور پرنده، خود پرداز کسی که به کار خود بپردازد، ترنجیده چروکیده
ناپسند و زشت
پاک و منزه
کشیش، مهتر ترسایان و دانشمند آنها
زفت: مرد
آبنوس دروغی
ترکی تازی گشته از قمیز ترشه شیر از شیر مادیان دریا، چیره بخت، چیره درآببازی
خرمای له شده، خیار ترشی
مانند و همتا
خشکیده
زشت، ناپسند
مرد روحانی مسیحی
نوعی خرما، نوعی زیور، زیوری مجوف که در آن مادۀ خوش بو پر کنند
شعله و پارۀ آتش، پارۀ آتشی که از آتش بزرگ گرفته شود
روزه دار
آتش گرفتن، سود گرفتن، سود دادن ریشه نژاد افرازه (شعله)، پاره آتش آتش گرفتن از چیزی، فایده گرفتن، شعله، پاره آتش