جدول جو
جدول جو

معنی قانز - جستجوی لغت در جدول جو

قانز
(نِ)
صیاد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکارچی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قانز
شکارگر
تصویری از قانز
تصویر قانز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قانی
تصویر قانی
سرخ، سرخ پررنگ، بسیار سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانع
تصویر قانع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانت
تصویر قانت
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
فرهنگ فارسی عمید
(قَنْ نا)
شکاری. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارچی. قانص. (اقرب الموارد). رجوع به قناص شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
یکی از القاب امام محمد تقی است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 91)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
قریه ای است از قراء نیشابور که شاید بدان کارز نیز گفته شود. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
فسوس کننده. (منتهی الارب). که مردم را بفسوس گیرد. استهزأکننده. سخن گویندۀ بفسوس و لاغ
لغت نامه دهخدا
(وُ مَ دَ رَ)
جامعالدعوات، نام دعایی از مخترعات بعض ارباب طلسم و افسون و آن چنان است که در بین آیات سورۀ یاسین دعاها و ذکرها و آیات دیگر از قرآن مجید خوانده شود. و برای این دعا خاصیت بسیار نوشته است. رجوع به جامع الدعوات کبیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وادئی است فیمابین افرائیم و منسی (یوشع 16:8 و 17:9) که فعلاً هم آن را وادی قانا گویند و سرش در مسافت شش میل به جنوب شرقی نابلس واقع و متدرجاً رو به دریای شمالی یافا سرازیر میشود. بعضی را گمان چنان است که این قانه همان وادی قصب است که از نزدیکی نابلس در عین القصب شروع نموده و از آن پس به وادی الثّیعرو سپس به وادی ریمر که در شمال وادی مذکور واقع است نامیده میشود... حدود فیمابین افرائیم و منسی باید در شمال همین قانا باشد. (قاموس کتاب مقدس ص 684)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
چهارمغز تباه. (منتهی الارب). گردوی تباه و فاسدشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از سیزده اقلیمی است که در حوالی قرطبه است. (الحلل السندسیه چ 1 ج 1 ص 268). و مراد از اقلیم روستا (روستاق) است. (حلل السندسیه ج 1 ص 268)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نومید. (ناظم الاطباء). ناامید. نومید. مأیوس. آیس
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نخجیرگیر. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). شکاری. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارچی. صیاد. (ناظم الاطباء). ج، قناص. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
سخت سرخ، (منتهی الارب)، بسیار سرخ، (آنندراج)، سرخ بغایت، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، سرخ سیر: احمر قانی و قان، سخت سرخ، (منتهی الارب) :
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی بشمشیر حمرای قانی،
منوچهری،
در این لفظ بسیار تردد است ظاهراً توافق لسانین باشد میان عربی و ترکی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
فرمانبردار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). فرمان برنده. (آنندراج) ، دعاخواننده در نماز. (آنندراج) :
پیش تو آن سنگریزه ساکت است
پیش احمد بس فصیح و قانت است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
گرگ بابانگ، برید شتاب رو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). قیناب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُزز)
کوزه های بزرگ. (منتهی الارب). رجوع به قاقزه و قازوزه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ترکی از پارسی غاز سی از مرغابیان دیو نادرست نویسی غاز پارسی است پشیز کمترین واحد پول پشیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناز
تصویر قناز
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی خود خونی خونین تازی از پارسی خونی خونین سرخ بسیار سرخ سخت سرخ. یا احمر قانی. سرخ تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانب
تصویر قانب
پیک، گرگ زوزه کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیز گار، فرمان برنده، نیایشگر، خاموش فرمانبردار فرمان برنده، دعا خواننده در نماز، جمع قانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانع
تصویر قانع
خواهنده، خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
((نِ))
شکارچی، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانط
تصویر قانط
((نِ))
ناامید، نومید، مأیوس، جمع قانطین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانع
تصویر قانع
((نِ))
خرسند، راضی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانت
تصویر قانت
((نِ))
مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانع
تصویر قانع
خرسند، خشنود
فرهنگ واژه فارسی سره
خرسند، خشنود، راضی، متقاعد، سازگار، صرفه جو، قناعت پیشه، مقنع، متقاعد، مطمئن، سیر
متضاد: ناخشنود
فرهنگ واژه مترادف متضاد