- قابل
- در خور، درخور
معنی قابل - جستجوی لغت در جدول جو
- قابل (پسرانه)
- شایسته، لایق، از نامهای خداوند
- قابل
- پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
- قابل ((بِ))
- پذیرنده، قبول کننده، لایق، سزاوار، باتجربه، کارآزموده، بسیار، زیاد، آتیه، آینده، مقابل ماضی، ضامن، جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب به معنی «شایسته، درخور، مناسب»، قابل اعتماد، قابل اعتنا، جزء
- قابل
- قبول کننده، پذیرنده، دارای امکان برای قبول امری یا حالتی مثلاً قابل اجرا، قابل قبول، سزاوار، شایسته
قابل ارتجاع: هر شیئ که پس از خم کردن یا فشار دادن آن به حالت اول برگردد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قابل شایندک شایسته زن، پایندان (ضامن)، شب آینده، دایه، پازاج باراج ماناف ماما مونث قابل، زن شایسته، زنی که بچه زایاند ماما مام ناف ماماچه، زنی که بچه را پرورش دهد دایه، ظرفی که مایع مقطر از قرع و انبیق در آن جمع گردد و میز آب را در آن نهند
ترکی بویه دان کشکول کیسه یا جعبه کوچک زرین مرصع به شکل قایق که در آن دستمال عطر و ادویه مقوی می گذاشتند. در عصر صفویه مهتر (رئیس خواجگان شاه) همیشه آن را بر کمر خود می بست
زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد، ماما، دایه
قابل
قابل
برهم کنش
روبه رو، روبرو
با یکدیگر هم روی شدن
رو به رو شدن، برابر شدن، رو به روی هم واقع شدن
رویارو، مواجه، روبرو
رو به رو، برابر
Opposite
oposto
gegenüber
przeciwny
противоположный
протилежний
tegenovergesteld
opuesto
opposé
opposto
विपरीत
বিপরীত
berlawanan