جدول جو
جدول جو

معنی قابل

قابل
((بِ))
پذیرنده، قبول کننده، لایق، سزاوار، باتجربه، کارآزموده، بسیار، زیاد، آتیه، آینده، مقابل ماضی، ضامن، جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب به معنی «شایسته، درخور، مناسب»، قابل اعتماد، قابل اعتنا، جزء
تصویری از قابل
تصویر قابل
فرهنگ فارسی معین