- فیریدن
- خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن،
برای مثال زاین و زآن چند بود بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی- مجمع الفرس - فیریدن)
معنی فیریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فیریدن
- خرامیدن با ناز، تکبر و افاده کردن: زین وزان (شعر و شطرنج) چند بود بر که و مه مرترا کشتی و فیریدن و غنج. (سوزنی رشیدی)، مسخره و استهزا کردن، پرنعمت شدن
- فیریدن ((دَ))
- خرامیدن، با ناز و تکبر رفتار کردن، مسخره کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طول کشیدن
دیر شدن، طول کشیدن، به طول انجامیدن
بلعیدن، فروبردن چیزی به گلو، بلع کردن، اوباریدن
خوش آیند بودن موافق طبع بودن بدل نشستن
از جای کندن، ریختن افشاندن، دریدن شکافتن، جدا کردن، پریشان کردن پراکنده کردن
خرامیدن با ناز، تکبر کرده افاده کرده، مسخره و استهزا کرده، پر نعمت شده
دانستن
چیزی را از غربال گذراندن نرمه چیزی را از مو بیز بیرون کردن
آوردن
خلق کردن، بار آوردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران
اتمام کردن، اتمام، پایان، سرانجام
هشیاروآگاه کردن
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
زاری کردن نالیدن
آراستن، خوش آیند بودن
تمام کردن بانجام رساندن، نوعی خیمه سه لا شامیانه
خارش کردن پوست بدن
مرطوب شدن تر شدن، حل کردن، سرشتن (مانند معجون)، خمیر کردن
لغزیدن سر خوردن، آهسته بجایی در شدن، جهیدن جستن خیز برداشتن، از زمین بلند شدن و بر پاایستادن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده
ریختن آب از بالا به پائین
ستایش کردن و تمجید کردن
شکار کردن، شکستن
آمیخته شدن، آمیختن
مخلوط شدن، آمیخته شدن
تولید کردن شیار در زمین برای زراعت
غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن