جدول جو
جدول جو

معنی دیریدن

دیریدن
دیر شدن، طول کشیدن، به طول انجامیدن
تصویری از دیریدن
تصویر دیریدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دیریدن

فیریدن

فیریدن
خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن، برای مِثال زاین و زآن چند بُوَد بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی- مجمع الفرس - فیریدن)
فیریدن
فرهنگ فارسی عمید

فیریدن

فیریدن
خرامیدن با ناز، تکبر و افاده کردن: زین وزان (شعر و شطرنج) چند بود بر که و مه مرترا کشتی و فیریدن و غنج. (سوزنی رشیدی)، مسخره و استهزا کردن، پرنعمت شدن
فرهنگ لغت هوشیار

فیریدن

فیریدن
خرامیدن. (برهان). خرامیدن با ناز. (فرهنگ فارسی معین) ، پرنعمت شدن. (برهان) ، تکبر و افاده کردن. (فرهنگ فارسی معین). بطر. (یادداشت مؤلف) :
زین و زآن چند بود بر که و مه
مر تو را کشّی و فیریدن و غنج.
سوزنی.
، استهزاء کردن. (برهان). مسخره و استهزاء کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا