- فَاخِر
- لطافت، لوکس، مجلّل، فراوان، باشکوه، متکبّرانه، برتر، عالی، فانتزی
معنی فَاخِر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
مناسب، اندازه، تناسب
پروازان، پرنده
بیدار، مراقب
زودرنج، خشمگین، ناراضی
افسونگر، جادوگر، جذّاب، شعبده باز
سپاسگزار، متشکّرم
بازدیدکننده
رونق، درخشان، راغب
ظاهری، آشکار، قابل مشاهده، ظاهر
زورآور، فاتح، سرکوبگر، غلبه آور
توانا، قادر، رهبری کردن
استادانه، ماهر
عمیق، سیب
بافته شده
بلند، خشن، پر سر و صدا
عرضی، گذرا
افتخارکننده، یک لاف زن
سوت زدن، خس خس سینه
شایسته، ناسپاس
استبدادی، ناعادلانه
یادآور، به یاد داشته باشید
همه جا حاضر، حاضر
متحیّر، گیج شده، پریشان
بی حوصله، ولرم، بی روح
بی ادب، بداخلاق، شرور
باز، خالی
بدبین، طعنه آمیز، طنزآمیز، تمسخرآمیز، طعن آمیز، طنز نویس، توهین آمیز، تحقیرآمیز، مسخره آمیز
مست، خردکننده