- فوارق
- جمع فارق، شتر مادگان خران رمنده
معنی فوارق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
جمع خارث، بر هم زنندگان، پاد سرشتان پاد خوی ها جمع خارق. آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
روشنیها و چیزهای روشن
لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد
زورق ها، کشتی کوچک ها، کرجی ها، جمع واژۀ زورق
جمع واژۀ فارس، اسب سوار، سوار بر اسب، دلیر و جنگ جو
خارق ها، پاره کننده ها، ازهم درنده ها، شکافنده ها، ویژگی چیزهایی که عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زنند، معجزه ها، جمع واژۀ خارق
بارقه، روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده، درخشنده
جمع طارقه، بلاها که به شب رسد
چشمه آب، لوله هائی آهنین که به منبعی در محلی متصل است و از دهانه آن آب فوران کند، بسیار جوشنده
از ریشه پارسی، جمع فارس، سواران اسب سواران سواران
شتر مادگان
((فَ وّ رِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث فوار، بسیار جوشنده، چشمه ای که آب آن فوران کند، لوله ای که آب از آن با فشار به بیرون می جهد
بلاهای بد و ناگهانی، ویژگی کسی که در شب و به صورت ناگهانی می آید
ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
رمنده خر و ماده شتر، رمیده از درد زایمان، جدا کننده، ابر جدا ابرتک، بزرک (کتان از سریانی به تازی رفته است) از گیاهان آنکه میان حق و باطل فرق گذارد، جدا کننده ممیز، تفاوت بین دو امر، کتان
سکسکه: از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق... یا فواق شیشه. در شیشه ریختن شراب با آواز یعنی در وقتی که شراب را در پیاله کنند از گلوی شیشه آواز لق لق و قلقل برآید
سر جوش دیگ
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
جوشنده، فوران کننده
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک