جدول جو
جدول جو

معنی خوارق

خوارق((خَ رِ))
جمع خارق، آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
تصویری از خوارق
تصویر خوارق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خوارق

خوارق

خوارق
جمع خارث، بر هم زنندگان، پاد سرشتان پاد خوی ها جمع خارق. آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
فرهنگ لغت هوشیار

خوارق

خوارق
خارق ها، پاره کننده ها، ازهم درنده ها، شکافنده ها، ویژگی چیزهایی که عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زنند، معجزه ها، جمعِ واژۀ خارق
خوارق
فرهنگ فارسی عمید

خوارق

خوارق
جَمعِ واژۀ خارق و خارقه. (یادداشت بخط مؤلف). افعال و خصائل که خلاف عادات دیگر مردان باشد. مجازاً، کرامات اولیاء. (غیاث اللغات).
- خوارق عادت، افعالی که خلاف عادات است و مجازاً کرامات اولیاء
لغت نامه دهخدا

بوارق

بوارق
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
فرهنگ لغت هوشیار

خوانق

خوانق
جمع خانقاه، از ریشه پارسی خانگاه ها خوانگاه ها جمع خانقاه
خوانق
فرهنگ لغت هوشیار

خواره

خواره
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
فرهنگ لغت هوشیار