کار ناگاه و بی اندیشه. (منتهی الارب) : خرج الرجل فلتهً، یعنی بغتهً. (از اقرب الموارد) ، آخرین شب از هر ماه، آخرین روز که سپس از وی ماه حرام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کار ناگاه و بی اندیشه. (منتهی الارب) : خرج الرجل فلتهً، یعنی بغتهً. (از اقرب الموارد) ، آخرین شب از هر ماه، آخرین روز که سپس از وی ماه حرام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
ویژگی حیوان پیر و از کار افتاده دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، بکنک، ابتر برای مثال به شاه ددان کلته روباه گفت / که دانا زد این داستان در نهفت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸) ویژگی کسی که زبانش می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند
ویژگی حیوان پیر و از کار افتاده دُم بُریدِه، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بُریدِه دُم، بَکنَک، اَبتَر برای مِثال به شاه ددان کلته روباه گفت / که دانا زد این داستان در نهفت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸) ویژگی کسی که زبانش می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند
چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. (ناظم الاطباء) ، غلته به فتح اول نوردی که کلاهدوزان به کار برند و آن را مردانه نامند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185ب)
چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. (ناظم الاطباء) ، غلته به فتح اول نوردی که کلاهدوزان به کار برند و آن را مردانه نامند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185ب)
ارمک. درختی است از گونۀ ریش بز، و در تپه های اطراف کرج دیده میشود. (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب الله ثابتی ص 17). و رجوع به ارمک و ریش بز شود، بگل درگرفتن حوض را، برچسبیدن. (منتهی الارب)
ارمک. درختی است از گونۀ ریش بز، و در تپه های اطراف کرج دیده میشود. (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب الله ثابتی ص 17). و رجوع به ارمک و ریش بز شود، بگل درگرفتن حوض را، برچسبیدن. (منتهی الارب)
تار تان تانه مقابل پود: تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته تا تار و پود پوده شد فلات آن فوات. نوعی حلوا که آنرا با شیر گوسفند پزند و در فارسی آن را میده خوانند
تار تان تانه مقابل پود: تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته تا تار و پود پوده شد فلات آن فوات. نوعی حلوا که آنرا با شیر گوسفند پزند و در فارسی آن را میده خوانند
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق