جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فوته

فوته

فوته
دستار. رومال. فوطه معرب آن است. (فرهنگ فارسی معین) :
دست فلک ز هودج خضرای آسمان
ازبهرکله فوتۀ منجوق خور گشاد.
؟ (از جوامعالحکایات).
، لنگ گرمابه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فوطه شود
لغت نامه دهخدا

بوته

بوته
گیاهی که پر شاخ و برگ باشد و تنه ضخیم نداشته و بلند هم نشود
بوته
فرهنگ لغت هوشیار

توته

توته
پارس تازی گشته توته زگیل گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم
توته
فرهنگ لغت هوشیار

بوته

بوته
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
بوته
فرهنگ فارسی عمید