دستار. رومال. فوطه معرب آن است. (فرهنگ فارسی معین) : دست فلک ز هودج خضرای آسمان ازبهرکله فوتۀ منجوق خور گشاد. ؟ (از جوامعالحکایات). ، لنگ گرمابه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فوطه شود
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری