جدول جو
جدول جو

معنی فلاته

فلاته((فَ یا فُ تِ))
باسلق، نوعی شیرینی که با شیره انگور و آرد گندم و نشاسته همراه با مغز گردو یا بادام درست کنند، فراته
تصویری از فلاته
تصویر فلاته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فلاته

فلاته

فلاته
فراته، باسلُق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدُق
فلاته
فرهنگ فارسی عمید

فلاته

فلاته
تار تان تانه مقابل پود: تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته تا تار و پود پوده شد فلات آن فوات. نوعی حلوا که آنرا با شیر گوسفند پزند و در فارسی آن را میده خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

فلاته

فلاته
نوعی از حلواست که آن را با شیر گوسفند پزند، و در فارسی آن را میده خوانند. (برهان). فراته. فراتق. (یادداشت مؤلف) : از وی (شهر مرو) پنبۀ نیک و اشترغار و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های قزین و ملحم خیزد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

کلاته

کلاته
در کُشتی وقتی هر دو پای حریف در سگک باشد، ده و قلعۀ کوچک، مزرعۀ کوچک
کلاته
فرهنگ فارسی عمید

فلاده

فلاده
بیهوده، بی فایده، عبث
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چَرَند، یاوِه، ژاژ، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، چِرت، شِرّ و وِر، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، بَسباس، تَرَّهِه برای مِثال یک فلاده همی نخواهم گفت / خود سخن بر فلاده بود مرا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳)
فلاده
فرهنگ فارسی عمید

فراته

فراته
باسلُق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدُق
فراته
فرهنگ فارسی عمید

فلانه

فلانه
فلان، برای اشاره به شخص، جا یا هر چیز مبهم به کار می رود، بهمان، فلانی
فلانه
فرهنگ فارسی عمید

فراته

فراته
آب انگوری که نشاسته و آرد گندم ریزند و آنقدر بجوشانند که بقوام آید و سخت شود و آن را برشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند باسدق باسلق
فرهنگ لغت هوشیار