- فقاح
- شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
معنی فقاح - جستجوی لغت در جدول جو
- فقاح
- شکوفه هر گیاهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامه گلرنگ
کبر از گیاهان
بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند
گشاینده، از صفات خداوند
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
گشاینده
پهناور جای فراخ
سریانی تازی گشته از فلحا کشتیبان، چار وادار سلاک دهنده ستور، کشاورز خوراک پگاهی، رستگاری، پیروزی، بهزیستی رستگاری صلاح حال، پیروزی فیروزی. کشاورز برزگر. فوز و نجات، رستگاری، خیر و نیکوئی کشاورز، برزگر
جمع فضیحه، زنان ولگسار (هرزه خرج)، رسوایی رسوا کننده
دانایی جستار دینی
گای (جماع)
شرابی که از مویز یا جو گرفته شود
بند درد (بند مفص)
مهره های پشت جمع فقاره. مهره های پشت مهره های ستون فقرات. یا فقار ظهر. مهره های پشت. یا فقار عنق. مهره های گردن، یا فقار قطن. مهره های کمر
زدن کسی را
(مبنی بر کسر است) تاراج
برسرزدن
نطفه را به ماده داخل کردن
گوارا، ناب
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
گشاینده، نصرت دهنده، حاکم، داور. (از اسماء الهی)
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
شکوفه بر آوردن، غوره بر آوردن
شکافتن شکافت، برکندن