جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فلاح

فلاح

فلاح
سریانی تازی گشته از فلحا کشتیبان، چار وادار سلاک دهنده ستور، کشاورز خوراک پگاهی، رستگاری، پیروزی، بهزیستی رستگاری صلاح حال، پیروزی فیروزی. کشاورز برزگر. فوز و نجات، رستگاری، خیر و نیکوئی کشاورز، برزگر
فرهنگ لغت هوشیار

فلاح

فلاح
کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
فلاح
فرهنگ فارسی عمید

فلاح

فلاح
کشتی بان، کرایه دهنده ستور را، کشاورز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
بر سر خرمن به وقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد؟
مولوی.
رجوع به فلاحت شود
لغت نامه دهخدا