جدول جو
جدول جو

معنی فظع - جستجوی لغت در جدول جو

فظع(نَ)
بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن، پر شدن ظرف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فظیع
تصویر فظیع
بسیار زشت، آب زلال و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فزع
تصویر فزع
ترس، بیم، هراس، ناله و زاری، فریاد
فزع اکبر: ترس و بیم روز قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرع
تصویر فرع
مقابل اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابل اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقع
تصویر فقع
فقاع، شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو، برای مثال گه خمارم شکنی گه توبه / می نابی؟ فقعی؟ رمانی؟ (عراقی - ۲۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
خشک شدن اطراف ارزن. (منتهی الارب). خشک شدن اطراف ذرت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دردمند کردن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مصیبت زده ساختن. (منتهی الارب). اندوهگین کردن. (زوزنی) ، دردمند شدن مردم به گم کردن چیز گرامی و عزیز. (منتهی الارب) ، پهلو بر زمین نهادن. (از تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ رَ)
بشکستن چوب را. (منتهی الارب). در اقرب الموارد نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پلیدی انداختن، تیز زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ مَ)
افشردن رطب تا پوست آن بازشود. (تاج المصادر بیهقی). فشردن خرما به انگشتان تا پوست آن بازشود. و گویند تا از پوست برآید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کار زشت و سخت از حد درگذشته در زشتی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آب شیرین و آب زلال. (منتهی الارب). آب گوارا و گویند آب زلال و ضد آن مضاض است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ زِ)
ترسان و خائف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به ترکی دنبلان (!) و به فارسی گشنج نامند و او غیر اقسام فطر است و مدور، و قریب بقدر نارنج و کوچکتر از آن میباشد و در زیر زمین نزدیک آبها متکون میشود و شیرین و لذیذ و سرد و تر، و بهتر از فطر مأکول و غلیظ است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(فَظْیْ)
زه دان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درشتخوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فظاط و فظاظه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فیع الامر، اول و آغاز کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فیعه. رجوع به فیعه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شکستن و اندکی شکافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جایی است میان بصره و کوفه. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
زشت یافتن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَ)
زشت تر. رسواتر. (ناظم الاطباء). فظیعتر. (یادداشت مؤلف) : و استراق الشعر... افظع من سرقهالبیضاء والصفراء. (مقامات حریری)
لغت نامه دهخدا
(مُ ظِ)
امر مفظع، کار سخت زشت و از حد درگذشته در زشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلع
تصویر فلع
کوفتگی پای ترگیدگی پای شکافتن بریدن، شکاف گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجع
تصویر فجع
دردمند کردن، دردمندی، از گم کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیع
تصویر فیع
آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظیع
تصویر فظیع
کار زشت و به معنی آب گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
یاوه گفتن، سرخ رنگ کردن، رگ انگشت شکستن شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند آب جو. یا به کوزه فقاع تپاندن، راه دخل و تصرف را بستن، گونه ای قارچ از تیره اتوبازید یومیست ها که در اماکن نمناک می روید و جزو قارچ های سمی و در تداول عامه به نام کله مار موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصع
تصویر فصع
بیرون کردن بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکع
تصویر فکع
در خود فرو رفتن از خشم یا اندوه، خاجوک گردن بند: مردانه
فرهنگ لغت هوشیار
توانگر دارنده دارا بوی مشک، فزونداری فزون داراکی، خوشنامی نیک آوازگی، بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزع
تصویر فزع
هراس، ترس، ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
خلاف اصل و آن نام چیزی است که بر غیر خود مبنی باشد، شاخه، سود پول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرع
تصویر فرع
((فَ رْ))
آن چه که از اصل چیزی جدا شود، شعبه، شاخه، سود پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزع
تصویر فزع
((فَ زَ))
ترس، بیم، ناله، زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فظیع
تصویر فظیع
((فَ))
کاری که در شناعت و بدی از حد درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضظع
تصویر ضظع
((ضَ ظَ))
هشتمین صورت از صور هفتگانه حروف ابجد (ض ظ ع)
فرهنگ فارسی معین