جدول جو
جدول جو

معنی فصول - جستجوی لغت در جدول جو

فصول
فصل ها، سه ماه ها، کنایه از دوره ها، برهه ها، مرحله ها، واحدهای تقسیم بندی مطالب کتاب یا مقاله ها، در ورزش دوره های برگزاری مسابقات ورزشی، جمع واژۀ فصل
تصویری از فصول
تصویر فصول
فرهنگ فارسی عمید
فصول
(فُ)
جمع واژۀ فصل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قسمت های سخن یا نوشته: آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم. (تاریخ بیهقی). من بازگشتم و آن فصول به استادم گفتم. (تاریخ بیهقی). چون ازخطبۀ این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ بازرفتم. (تاریخ بیهقی). من برای این سر فصولی مشبع پرداخته بودم. (کلیله و دمنه). در اغوا و اغراء بر قصد نوح واستخلاص مملکت او فصول پرداخت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، فصل های سال. چهار فصل. فصول اربعه، بهار و پاییز و تابستان و زمستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فصول
(دَ)
برآمدن از شهر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دانه بستن و گرفتن انگور. (منتهی الارب). بیرون آمدن دانۀ ریز بر تاک. (از اقرب الموارد) ، جدا شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، از جای برفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
فصول
جمع فصل
تصویری از فصول
تصویر فصول
فرهنگ لغت هوشیار
فصول
((فُ))
جمع فصل
تصویری از فصول
تصویر فصول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصیل
تصویر فصیل
دیوار کوتاه درون حصار یا بارۀ شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصوص
تصویر فصوص
فص ها، نگینهای انگشتری، مفاصل استخوان، جمع واژۀ فص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحول
تصویر فحول
فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمع واژۀ فحل
کنایه از دلاوران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصول
تصویر اصول
اصل ها، جمع واژۀ اصل
در فقه علوم شرعی که از چهار اصل کتاب، سنت، اجماع و قیاس تشکیل می شود
در موسیقی هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی
اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از توحید، نبوت و معاد در مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز اضافه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیول
تصویر فیول
فیل ها، دو مهرۀ شطرنج، جمع واژۀ فیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، به دست آمدن، باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جداکرده شده. (ناظم الاطباء). جداشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- قیاس مفصول. رجوع به قیاس مفصول و قیاس موصول شود.
- مفصول نتایج، قسمی از قیاس مرکب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
، کودک از شیر باز کرده. مفطوم. (مهذب الاسماء). و رجوع به فصل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فسول
تصویر فسول
جمع فسل، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فضل یاوه گو، آنکه اخبار مضره به دیگران رساند، باقیمانده از مال زیاده بر حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصیل
تصویر فصیل
دیوار کوتاه درون حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیول
تصویر فیول
جمع فیل، پیلان بچه پیل جمع فیل: پیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصول
تصویر مصول
نیم سوز آنچه در سوختن بحد خاکستر نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصول
تصویر وصول
الفنج دریافت، رسید رسیدن، پیوستن رسیدن، رسیدگی ورود: (... از وصول و نزول موکب ظفر قرین رتبه سپهر برین یافت)، دریافت، پیوستن عارف بحق تعالی. یا زیب وصول بخشیدن (دادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصال
تصویر فصال
کودک را از شیر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلول
تصویر فلول
جمع فل، رخنه های شمشیر شکستگی های شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، بدست آمدن، پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول
تصویر اصول
اساسها، بیخ و بن ها، ج اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
جدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
((مَ))
جدا کرده، جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصول
تصویر اصول
((اِ))
جمع اصل، ریشه ها، پایه ها، نژادها، گوهرها، علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل می شود، کتاب، سنت، اجمعا، قیاس، دین به عقیده اهل سنت سه اصل است، توحید، نبوت، معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده و معتقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصول
تصویر حصول
((حُ))
به دست آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فحول
تصویر فحول
((فُ))
جمع فحل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضول
تصویر فضول
((فُ))
جمع فضل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضول
تصویر فضول
باقی مانده مال بیش از حد نیاز، آن چه که به طور طبیعی از بدن دفع می شود، یاوه گویی، در فارسی به معنی کسی که در کار دیگران دخالت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصیل
تصویر فصیل
((فَ))
دیوار کوتاه درون باره شهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصوص
تصویر فصوص
جمع فص، حدقه چشم، اصل و حقیقت امر، دانه سیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصال
تصویر فصال
((فِ))
از شیر باز گرفتن کودک، از شیر بازگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصول
تصویر وصول
((وُ))
رسیدن، ورود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصول
تصویر وصول
دریافت
فرهنگ واژه فارسی سره