جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فحول

فحول

فحول
فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمعِ واژۀ فحل
کنایه از دلاوران
فحول
فرهنگ فارسی عمید

فحول

فحول
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
فرهنگ لغت هوشیار

فحول

فحول
جَمعِ واژۀ فحل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحل شود، فحول شعرا، چیره دستان در مهاجات. آنانکه چون با شاعری معارضه کنند چیره شوند. (منتهی الارب). صاحب اقرب الموارد فحول الشِعر ضبط کرده است، دلیران:
خلق پرسیدند کای عم رسول
ای هزبر صف شکن، شاه فحول.
مولوی.
، نامداران: این مرد را برکشید و از فحول مردان روزگار شد. (تاریخ بیهقی). صورت جمع این کلمه در متون فارسی بیش از مفرد آن وسعت یافته است
لغت نامه دهخدا

فحول

فحول
گشن خرما را نامند. (فهرست مخزن الادویه). در اقرب الموارد و منتهی الارب این ضبط و این معنی نیست
لغت نامه دهخدا