جدول جو
جدول جو

معنی فشج - جستجوی لغت در جدول جو

فشج
(دَ سَ)
پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). پای از هم بازنهادن برای بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرج
تصویر فرج
(پسرانه)
گشایش در کار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرج
تصویر فرج
عورت زن، شرمگاه، آلت تناسلی مرد یا زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرج
تصویر فرج
گشایش در کار
رهایی از غم و اندوه و سختی
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنج
تصویر فنج
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(عَ شَ)
دراز سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَوْ وُ)
پایها را از هم دورنهاده نشستن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفحج. (از اقرب الموارد) ، تفشج ناقه، پایها از هم گشاده داشتن ماده شتر برای دوشیده شدن یا بول کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فشغ
تصویر فشغ
سرخدار چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشج
تصویر وشج
پارسی تازی گشته وسک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشج
تصویر نشج
آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیج
تصویر فیج
قاصد، پیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشح
تصویر فشح
رویگردانی از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشخ
تصویر فشخ
سیلی زدن، دروغ در بازی، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشر
تصویر فشر
بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوج
تصویر فوج
جماعت مردم یا جماعتی که بشتاب گذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشق
تصویر فشق
شادمانی، آزمندی، خوشدلی، دویدن، گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشل
تصویر فشل
ترسو شدن، کاهلی مرد ترسو و بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشی
تصویر فشی
پراکندن پیام
فرهنگ لغت هوشیار
بی حسی دست و پای، گشادگی میان هر دو پای و میان دندانهای پیش یا عام است، زمین گیری و از کار افتادگی و سستی دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرج
تصویر فرج
عورت انسان و بر پیش و پس اطلاق میشود گشایش در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجش
تصویر فجش
سر شکستن، فراخ ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخج
تصویر فخج
دور رانی دور بودن ران ها از هم بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشج
تصویر اشج
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشک
تصویر فشک
پارسی تازی گشته فشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیج
تصویر فیج
((فَ یا فِ))
پیک، قاصد، جمع فیوج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشل
تصویر فشل
((فَ ش))
کاهل، ترسو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلج
تصویر فلج
((فَ لَ))
کجی پای، در فارسی به معنی سستی و نقص در اعضای بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلج
تصویر فلج
((فَ لْ))
قفل، زنجیر پشت در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرج
تصویر فرج
((فَ رْ))
ورج، ارج، فره، شأن، شوکت، قدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فنج
تصویر فنج
((فَ یا فُ نْ))
کسی که بیماری ورم بیضه دارد، فتق، ورم بیضه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فنج
تصویر فنج
((فَ نْ))
بزرگ، کلان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوج
تصویر فوج
((فُ))
گروه، دسته، قسمتی از ارتش، هنگ، جمع افواج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرج
تصویر فرج
سوراخ، شکاف، عورت زن، آلت تناسلی زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرج
تصویر فرج
((فَ رَ))
گشایش، گشایش در کار و مشکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشل
تصویر فشل
((فَ شَ))
کاهلی، سستی
فرهنگ فارسی معین