پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). پای از هم بازنهادن برای بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). پای از هم بازنهادن برای بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مِثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
پایها را از هم دورنهاده نشستن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفحج. (از اقرب الموارد) ، تفشج ناقه، پایها از هم گشاده داشتن ماده شتر برای دوشیده شدن یا بول کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
پایها را از هم دورنهاده نشستن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفحج. (از اقرب الموارد) ، تفشج ناقه، پایها از هم گشاده داشتن ماده شتر برای دوشیده شدن یا بول کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود