ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مِثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
هزار داستان، ریسمانتاب از هم گسستن جدا کردن بریدن، شکستن، در ترکیب به معنی فتالنده آید بمعانی ذیل الف - گسلنده: زره فتال گهر فتال. ب - پراکنده کننده داغان کننده مغز فتال، از جای برکنده. بسیار فتل، کسی که نخ و ریسمان و مانند آنها را تاب داده و فتیله کند
هزار داستان، ریسمانتاب از هم گسستن جدا کردن بریدن، شکستن، در ترکیب به معنی فتالنده آید بمعانی ذیل الف - گسلنده: زره فتال گهر فتال. ب - پراکنده کننده داغان کننده مغز فتال، از جای برکنده. بسیار فتل، کسی که نخ و ریسمان و مانند آنها را تاب داده و فتیله کند