- فرویاز
- نزولی
معنی فرویاز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متصاعد، متعالی، صعودی
متصاعد
پارسی تازی گشته فرواز فرویز برآویز
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، پری
شعله ور
تصاعد
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط
هنگ، قدرت، زور
تیره لاله های مردابی
بسیار نیازمند، محتاج، برای مثال شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی - ۲/۴۱۲)
گیاهی خودرو از خانوادۀ سوسنی ها، با برگ های استوانه ای دراز، ریشۀ آن شبیه سیر است
جمع فرعیه، ستاکیان ستاکی ها شاخه ها مونث فرعی مقابل اصلیه: شعب فرعیه، جمع فرعیات
جمع فرضیه، انگاره ها گمانه ها مونث فرضی، حدس تقدیر، فرضی در باب موضوعی ممکن یا غیر ممکن که از آن نتیجه ای گیرند، جمع فرضیات
درخشنده، افروزنده، تابنده، روشن
تصاعد
غفلت اهمال: و هم فی غفله و ایشان در فرو یشی اند
تیره ماهیان خار دار
زیره سیاه
((سَ رْ))
فرهنگ فارسی معین
سرو، درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سرو سهی، زادسرو
اهمال، غفلت
تابان، درخشان
پراویز، سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز