جدول جو
جدول جو

معنی فرویز

فرویز
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، پری
تصویری از فرویز
تصویر فرویز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرویز

پرویز

پرویز
پیروز، مظفر، فاتح
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غَربیل، پَریز، تُنُگ بیز، غَرویزَن، غَربال، تُنُک بیز، چاولی، مُنخُل، پَریزَن، آردبیز، گَربال، موبیز، پَرویزَن
پرویز
فرهنگ فارسی عمید

فرویش

فرویش
درنگ، تاخیر، غفلت، قصور و اهمال در کاری، برای مِثال گه از لب شربتی ندْهی، به کشتن همی نمی ارزم / چرا در کارهات آخر چنین فرویش می باشد؟ (امیرخسرو - ۲۲۶)، غافل، اهمال کننده
فرویش
فرهنگ فارسی عمید