جدول جو
جدول جو

معنی فراویز

فراویز((فَ))
فرویز، پروز، سجاف، سجاف لباس
تصویری از فراویز
تصویر فراویز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراویز

فراویز

فراویز
پراویز، سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز
فراویز
فرهنگ فارسی عمید

فراویز

فراویز
سجاف جامه و غیر آن. (برهان). به حذف الف نیز آمده است. (آنندراج). وژنگ. لبه. حاشیه. سجاف. (یادداشت مؤلف). پروز. فرویز. (حاشیۀ برهان چ معین) : جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجیی آوردند سخت خوب و صوفیانه به فراویز. (اسرارالتوحید).
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پراویز

پراویز
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز
پراویز
فرهنگ فارسی عمید

قراویز

قراویز
دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 8000 گزی شمال باختر سرپل ذهاب و 3000 گزی شمال شوسۀ قصرشیرین به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دامنه، گرمسیر و مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده به مارگیران نیز مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

فراواز

فراواز
نام دو رود است از رودهای بخارا که یکی را فراواز علیا گویند و دیگری را فراواز سفلی و نام دیگر فراوازسفلی کام دیمو است. (از تاریخ بخارای نرشخی ص 39)
لغت نامه دهخدا

راویز

راویز
خارِشُتُر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اُشتُرگیا، کَستیمه، کَسیمه، شُتُرخار، شُتُرگیا، اُشتُرخار، خاراُشتُر
راویز
فرهنگ فارسی عمید