جدول جو
جدول جو

معنی فرونگر - جستجوی لغت در جدول جو

فرونگر
آنکه به پایین نگاه کند، کنایه از تنگ چشم، دون همت
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
فرهنگ فارسی عمید
فرونگر
آنکه به پایین نگاه کند مقابل زبرنگر، دون همت
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
فرهنگ لغت هوشیار
فرونگر
((~. نِ گَ))
کسی که به پایین نگاه کند، تنگ چشم، دون همت
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسونگر
تصویر فسونگر
آنکه جادو و نیرنگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسونگر
تصویر فسونگر
افسونگر، برای مثال چنان کز فسونگر گریزند دیوان / به صد میل از ایشان گریزد فسونگر (قطران - ۱۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درودگر
تصویر درودگر
نجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
بیانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درو گر
تصویر درو گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنگار
تصویر فرنگار
(دخترانه)
دارای نقش ونگار با شکوه و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فسوسگر
تصویر فسوسگر
دلقک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
ادبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرتورگر
تصویر فرتورگر
عکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
جلا دهنده، صیقل گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
آنکه روغن از دانه های نباتی گیرد عصار روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسونگر
تصویر افسونگر
جادوگر، ساحر، مارگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزشگر
تصویر فروزشگر
افروزنده، روشن کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسونگر
تصویر افسونگر
آنکه پیشه اش افسون کردن و افسون خواندن است، کسی که افسون می خواند، ساحر، جادوگر، افسون خوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسونگری
تصویر فسونگری
افسونگری، شغل و عمل افسونگر، جادوگری، افسون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
کسی که کارش گرفتن روغن از دانه های گیاهان است، عصار، روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
مربوط به فرهنگ، کسی که در آموزش وپرورش کار می کند، معلم، مربی، شخص بافرهنگ و باادب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
روشن کننده، برافروزنده، کنایه از برطرف کنندۀ ابهام، مفسر، تفسیر کننده، جلادهنده، صیقل گر، برای مثال تا تیغ آفتاب چو روشنگری مقیم / بر روی چرخ آینه کردار می رود (سیدحسن غزنوی - لغتنامه - روشنگر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروگیر
تصویر فروگیر
احاطه کننده، محاصره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
قابل پرستش معبود: گذر کردم زآب و شکر گفتم بسجده پیش یزدان گرو گر. (لبیبی) توضیح در این مورد بعضی فرهنگها بمعنی قاهر و قادر و غالب (صفات خدا) و برخی دیگر بمعنی مراد بخش نوشته اند (برهان) و صحیح نمی نماید، خدای تعالی (و آن بجای ترکیب توصیفی یزدان گرو گر یا خدای گرو گر است: فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی فردات چه فریاد رسد پیش گرو گر ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درودگر
تصویر درودگر
((~. گَ))
نجار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
((فَ هَ))
با فرهنگ، اهل علم، معلم، کسی که با علم و فرهنگ سر و کار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرونده
تصویر فرونده
((فَ. وَ دِ))
فروند، چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درودگر
تصویر درودگر
کسی که پیشه اش ساختن اسباب و آلات چوبی است، درگر، نجار، چوب تراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
Cultural, Culturally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
cultural, culturalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
культурный , культурно
دیکشنری فارسی به روسی