- فرغاردن
- خیساندن نیک تر کردن
معنی فرغاردن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرغاردن ((فَ رْ دَ))
- خیسانیدن، سرشتن، فرغاریدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آغشته کردن با آب یا مایع دیگر، خمیر کردن
خیساندن نیک تر کردن
خیساندن نیک تر کردن
مرطوب کردن
ابتلاع
بپایین بردن
enrolar
завивать
locken
kręcić
завивати
boucler
arricciare
krullen
घुमाना
menggulung
לסלסל
kıvırmak
kutengeneza
কোঁকানো
بل بلانا
خواهد آغارد بیاغار آغارنده آغارده آغاریدن
خیسیده، تر شده، آغشته
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس،برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴) ، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس،