جدول جو
جدول جو

معنی فرزو - جستجوی لغت در جدول جو

فرزو
نباتی است که بیخ آن سد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فرزو
(فَ)
به معنی فرزبود است که حکمت باشد و آن دانستن افضل معلومات بود به افضل علم. (آنندراج) (برهان). برساختۀ دساتیر است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 257 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرزو
تصویر آرزو
(دخترانه)
امید، کام، مراد، معشوق، امید میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروز
تصویر فروز
(دخترانه)
روشنائی، روشنی، تابش و روشنی و فروغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزن
تصویر فرزن
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی هرات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فربو
تصویر فربو
(دخترانه)
مرکب از فر (شکوه) + بو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروز
تصویر فروز
فروزیدن، افروزنده، پسوند متصل به واژه به معنای روشن کننده مثلاً گیتی فروز، روشنی، روشنایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزو
تصویر ورزو
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزا، برزگاو، برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
امید، چشمداشت
آرمان، خواهش، درخواست، کام، هوس، اشتها، تمایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزی
تصویر فرزی
چابکی، چالاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخو
تصویر فرخو
بریدن شاخه های زائد تاک و سایر درختان، کندن علف های هرزه از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزه
تصویر فرزه
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
کندۀ موزه دوزان. (منتهی الارب). چوب مدوری که کفشگران بر آن کفش دوزند و قرزوم با قاف نیز گفته اند و اهل مدینه آن را الجباءه گویند. (از اقرب الموارد) ، کالبد کفشگران که بدان کفش را اندازه نمایند. (منتهی الارب). قالب کفش، نوعی از جامه که آن را المرط یا المئزر گویند. (اقرب الموارد). رجوع به جباءه و المئزر و مرط و قرزوم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزع
تصویر فرزع
پنبه دانه
فرهنگ لغت هوشیار
روشنی روشنایی، در کلمات مرکب به معنی فروزنده آید: آتش فروز دلفروز گیتی فروز
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزل
تصویر فرزل
تنومند مرد بند، دو کارد آهنگری (دو کارد قیچی)
فرهنگ لغت هوشیار
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فرز فرزین مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است، چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
شهوت، اشتها، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزوم
تصویر فرزوم
کنده موزه دوزان، یتک کفشگران (یتک قالب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
((رِ))
خواهش، کام، امید، چشمداشت، شوق، اشتیاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرزی
تصویر فرزی
((فَ رْ))
مهره وزیر در بازی شطرنج، فرزین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
((فَ رَ زْ دْ))
سبزه ای است بسیار تر و تازه و سبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخو
تصویر فرخو
((فَ رْ خُ))
بریدن شاخه های زائد درخت، وجین، کندن علف های هرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
((مَ))
زمینی است که برای زراعت آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
Longing, Yearning, Aspiration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
стремление , тоска , тоскующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
Bestreben, Sehnsucht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرزو
تصویر آرزو
прагнення , туга
دیکشنری فارسی به اوکراینی