فرسودن، ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، مقابل افزودن، کم شدن، برای مثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
فرسودن، ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، مقابلِ افزودن، کم شدن، برای مِثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
فرسودن. (یادداشت به خط مؤلف). فرسائیدن: نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش. فردوسی. ، فرسوده شدن: دو روز و دو شب روی ننمایدا همانا ز گردش بفرسایدا. فردوسی. چه گویی که فرساید این چرخ گردان چو بی حد و مر بشمرد سالیان را. ناصرخسرو. رجوع به فرسائیدن شود
فرسودن. (یادداشت به خط مؤلف). فرسائیدن: نه گشت ِ زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش. فردوسی. ، فرسوده شدن: دو روز و دو شب روی ننمایدا همانا ز گردش بفرسایدا. فردوسی. چه گویی که فرساید این چرخ گردان چو بی حد و مر بشمرد سالیان را. ناصرخسرو. رجوع به فرسائیدن شود
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است