- فرخزاد (پسرانه)
- شاد به دنیا آمده، نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی
معنی فرخزاد - جستجوی لغت در جدول جو
- فرخزاد
- آنکه بطالع میمون متولد شده مبارک زاد
- فرخزاد
- فرخزاده، مبارک، زاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوش طالع
آنکه با طالع خجسته و فرخ به دنیا آمده، کنایه از خوش طالع، خوشبخت
مولود
شعله ور
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فروشنده، آنکه چیزی را می فروشد
برای دعا و تحسین کار و هنر کسی به کار می رود، دست مریزاد، برای مثال اگر بتگر چون او پیکر نگارد / مریزاد آن خجسته دست بتگر (دقیقی - ۱۰۰)
درخشنده، افروزنده، تابنده، روشن
تیره ماهیان خار دار
قلیه و گوشتابه که بر بالای آن تخم مرغ بریزند و بخورند
فروشنده: هرگز نبود خلق فرختار چو تو حور مانا که ترا رضوان بوده است پرستار
در مورد تحسین کارکسی بکار رود، پهلوانی که از حریف عاجز شود و میخواهد کشتی را ختم کند گوید: مریزاد. درین صورت حریف از او دست بر میدارد. یا دست مریزاد. در مورد تحسین بکار رود: اگر بتگر چنو پیکر نگارد مریزاد آن خجسته دست بتگر. (دقیقی. گنج سخن)
نجات یافته
فرخاگ، خوراکی که از گوشت قلیه کرده و سرخ کرده و تخم مرغ تهیه می کردند
تابان، درخشان
فرزند پهلوان