ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
به تن کردن. پوشیدن: چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع پشت روی سپهی، اصل فروع ظفری. فرخی. ، نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن. (ناظم الاطباء) : ور کریمی دو صد گنه دارد کرمش عیبها فروپوشد. سعدی (گلستان). رجوع به پوشیدن شود
به تن کردن. پوشیدن: چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع پشت روی سپهی، اصل فروع ظفری. فرخی. ، نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن. (ناظم الاطباء) : ور کریمی دو صد گنه دارد کرمش عیبها فروپوشد. سعدی (گلستان). رجوع به پوشیدن شود
جیم شدن. پنهانی رفتن. به آهستگی و بی دیدن حاضران و التفات آنان غائب شدن. (از یادداشت بخط مؤلف) : هرچه یابی وز آن فرومولی نشمرند از تو آن به بشکولی. عنصری. ناگاه فرومولید و نزدیک زاغان شد. (کلیله و دمنه). رجوع به مولیدن شود
جیم شدن. پنهانی رفتن. به آهستگی و بی دیدن حاضران و التفات آنان غائب شدن. (از یادداشت بخط مؤلف) : هرچه یابی وز آن فرومولی نشمرند از تو آن به بشکولی. عنصری. ناگاه فرومولید و نزدیک زاغان شد. (کلیله و دمنه). رجوع به مولیدن شود
از یاد رفتن: واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی). مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد. سعدی (بوستان). مستغرق یادت آنچنانم کم هستی خویش شد فراموش. سعدی. رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من از هوش. سعدی. به صورت زآن گرفتاری که در معنی نمی بینی فراموشت شود این دو اگر با حور بنشینی. سعدی. و رجوع به فراموش شود
از یاد رفتن: واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی). مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد. سعدی (بوستان). مستغرق یادت آنچنانم کِم هستی خویش شد فراموش. سعدی. رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من از هوش. سعدی. به صورت زآن گرفتاری که در معنی نمی بینی فراموشت شود این دو اگر با حور بنشینی. سعدی. و رجوع به فراموش شود
فراموشیدن. فراموش کردن. (یادداشت به خط مؤلف) : که شهر و راه مینو رامفرموش سخنهایم به گوش دلت بنیوش. فخرالدین اسعد. نفرموشم ز دل یاد تو هرگز نه روز رزم و نه روز هزاهز. فخرالدین اسعد. رجوع به فراموشیدن شود
فراموشیدن. فراموش کردن. (یادداشت به خط مؤلف) : که شهر و راه مینو رامفرموش سخنهایم به گوش دلت بنیوش. فخرالدین اسعد. نفرموشم ز دل یاد تو هرگز نه روز رزم و نه روز هزاهز. فخرالدین اسعد. رجوع به فراموشیدن شود