جدول جو
جدول جو

معنی خاموشیدن

خاموشیدن(گُ گَ تَ)
ساکت شدن. (آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (ناظم الاطباء) ، شرمگین بودن، پرچین شدن، مانده و خسته شدن، تسلی دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاموشیدن

خموشیدن

خموشیدن
سکوت داشتن. خاموش بودن. ساکت شدن. حرف نزدن، فرومردن چراغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خاموش شدن

خاموش شدن
ساکت شدن، دم فرو بستن
قطع شدن جریان برق در وسایل برقی، فرو نشستن و از میان رفتن شعلۀ آتش یا چراغ
خاموش شدن
فرهنگ فارسی عمید

فرموشیدن

فرموشیدن
فراموش کردن، برای مِثال نفرموشم ز دل یاد تو هرگز / نه روز رام نه روز هزاهز (فخرالدین اسعد - ۱۱۳)
فرموشیدن
فرهنگ فارسی عمید