جدول جو
جدول جو

معنی فراخاستن - جستجوی لغت در جدول جو

فراخاستن
((~. تَ))
قیام کردن، برخاستن
تصویری از فراخاستن
تصویر فراخاستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا خاستن
تصویر فرا خاستن
قیام کردن برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخواستن
تصویر فراخواستن
کسی را خواستن احضار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا خاستن
تصویر فرا خاستن
قیام کردن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا خواستن
تصویر فرا خواستن
احضار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراماسون
تصویر فراماسون
عضو سازمان یا جمعیت فراماسونری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بستن
تصویر فرا بستن
با دقت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پرگوی و بیهوده گوی مکثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایافتن
تصویر فرایافتن
درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانشستن
تصویر فرانشستن
نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراماسون
تصویر فراماسون
فرانسوی آزاد راز (راز بنا گلکار) عضو فراماسونری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخواستن
تصویر فاخواستن
((خا تَ))
بازخواستن، باز خواست کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
((~. سُ خَ))
پرحرف، پرسخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراماسون
تصویر فراماسون
((فِ سُ))
عضو جمعیت فراماسونری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا بستن
تصویر فرا بستن
بستن، محکم بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخواستن
تصویر فاخواستن
واخواستن، بازخواستن
فرهنگ فارسی عمید
برپا شدن ایستادن مقابل نشستن، بیدار شدن، روییدن نمو کردن، طلوع کردن برآمدن، طغیان کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرابستن
تصویر فرابستن
محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
((بَ تَ))
ایستادن، بیدار شدن، طلوع کردن، از میان رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
برپا شدن، به پا ایستادن، بلند شدن، از خواب بیدار شدن
کنایه از پدید آمدن، به وجود آمدن
به گوش رسیدن صدا مثلاً صدایی برخاست،
رخ دادن، اتفاق افتادن مثلاً دعوایی میان آن دو برخاست،
اقدام کردن، آغاز کردن به کاری،
کنایه از به ظهور رسیدن، پیدا شدن مثلاً دو نابغه از این شهر برخاسته است،
کنایه از طغیان کردن، شورش کردن
فرهنگ فارسی عمید
подниматься
دیکشنری فارسی به روسی