جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فراخاستن

فراخاستن

فراخاستن
قیام کردن. (یادداشت بخط مؤلف). برخاستن: چون فضلویه فراخاست ایشان را شوکتی پدیدآمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 164). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا

فراخ سخن

فراخ سخن
پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
فراخ سخن
فرهنگ فارسی عمید