جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرا بستن

فرو بستن

فرو بستن
بستن، کنایه از پیچیده و دشوار شدن، برای مِثال به حاجتی که رَوی تازه روی وخندان رو / فرونبندد کارِ گشاده پیشانی (سعدی - ۱۱۳)
فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

فرو بستن

فرو بستن
بستن مسدود کردن، مضبوط کردن، یا فرو بستن چشم بستن چشم، طمع بریدن
فرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار

فرابستن

فرابستن
بستن. با دقت بستن:
دل از دنیا بردار به خانه بنشین پست
فرابند در خانه، به فلج و به پژاوند.
رودکی.
رجوع به بستن شود.
- در فرابستن، مسدود کردن. پیش کردن در:
دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست
فرابند در خانه به فلج و به پژاوند.
رودکی
لغت نامه دهخدا