فربه و قوی هیکل. (برهان) : شد فخرز و شد فخرز از داد تو هر عاجز لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی. مولوی. (از فرهنگ نظام از حاشیۀبرهان چ معین) ، مرطوبی. (برهان)
فربه و قوی هیکل. (برهان) : شد فخرز و شد فخرز از داد تو هر عاجز لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی. مولوی. (از فرهنگ نظام از حاشیۀبرهان چ معین) ، مرطوبی. (برهان)
افتخار، سربلندی، مایۀ افتخار و نازش، برای مثال خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲ - ۵۰۳)، بزرگ منشی فخر کردن: اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
افتخار، سربلندی، مایۀ افتخار و نازش، برای مِثال خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲ - ۵۰۳)، بزرگ منشی فخر کردن: اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
مهره ای از مهره های شطرنج که به منزلۀ وزیر است. (برهان). و آن را فرزین گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرزین و فرزان شود، سبزه باشد در غایت خوبی و تری و تازگی. (برهان). فریز. فریس. فرزد. فرزه. پریز. فریژ. فریج. (از حاشیۀ برهان چ معین)
مهره ای از مهره های شطرنج که به منزلۀ وزیر است. (برهان). و آن را فرزین گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرزین و فرزان شود، سبزه باشد در غایت خوبی و تری و تازگی. (برهان). فریز. فریس. فرزد. فرزه. پریز. فریژ. فریج. (از حاشیۀ برهان چ معین)
مولانا فخر، میر علیشیر نوایی آرد: جوانی لطیف و ظریف بود، و این مطلع از اوست: دار دنیا نه مقام من ثابت قدم است من و آن دار که دروازۀ ملک عدم است. (از مجالس النفائس چ حکمت ص 401)
مولانا فخر، میر علیشیر نوایی آرد: جوانی لطیف و ظریف بود، و این مطلع از اوست: دار دنیا نه مقام من ثابت قدم است من و آن دار که دروازۀ ملک عدم است. (از مجالس النفائس چ حکمت ص 401)
دوختن درز موزه و جز آن. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی) : برای آنکه خرازان گه خرز کنند از سبلت روباه درزن. خاقانی. ریسمان و سوزنی نی وقت خرز آنچنان دوزد که پیدا نیست درز. مولوی (مثنوی)
دوختن درز موزه و جز آن. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی) : برای آنکه خرازان گه خرز کنند از سبلت روباه درزن. خاقانی. ریسمان و سوزنی نی وقت خرز آنچنان دوزد که پیدا نیست درز. مولوی (مثنوی)
نام شهر و مدینه ای است. (از شرفنامۀ منیری) (از برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع چ معین آمده است: این کلمه در حدود العالم و معجم البلدان نیامده است و ظاهراً تصحیف خزر باید باشد
نام شهر و مدینه ای است. (از شرفنامۀ منیری) (از برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع چ معین آمده است: این کلمه در حدود العالم و معجم البلدان نیامده است و ظاهراً تصحیف خزر باید باشد
هر مرغ که بر بازوهای وی نقش و نگار باشد مانند خرز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر حیوان پرندۀ کوچکی که بر بالهای وی نقش و نگاری باشد مانند خرزه، گوهر. (ناظم الاطباء)
هر مرغ که بر بازوهای وی نقش و نگار باشد مانند خرز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر حیوان پرندۀ کوچکی که بر بالهای وی نقش و نگاری باشد مانند خرزه، گوهر. (ناظم الاطباء)
هراتی، سلطان محمد بن امیری. کسی است که اولین بار مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را از ترکی به پارسی گردانید و آن را لطایف نامه خواند. ریو به نقل از تذکرۀ الهی اورا یکی از قصیده سرایان شاه طهماسب دانسته و تذکره ای درباره زنان بنام جواهرالعجائب به او نسبت داده است. فخری از مردم هرات بوده و پس از گذراندن مراسم حج در زمان شاه طهماسب بصوب سند رهسپار شده و عیسی ترکخان حاکم آنجا او را بگرمی پذیرفته است. به او آثار دیگری نسبت داده اند از جمله تذکرهالنساء و تحفهالحبیب را بنام خواجه حبیب اﷲ وزیر خراسان ساخته است. رجوع به مجالس النفائس چ تهران ص کح از مقدمۀ حکمت شود
هراتی، سلطان محمد بن امیری. کسی است که اولین بار مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را از ترکی به پارسی گردانید و آن را لطایف نامه خواند. ریو به نقل از تذکرۀ الهی اورا یکی از قصیده سرایان شاه طهماسب دانسته و تذکره ای درباره زنان بنام جواهرالعجائب به او نسبت داده است. فخری از مردم هرات بوده و پس از گذراندن مراسم حج در زمان شاه طهماسب بصوب سند رهسپار شده و عیسی ترکخان حاکم آنجا او را بگرمی پذیرفته است. به او آثار دیگری نسبت داده اند از جمله تذکرهالنساء و تحفهالحبیب را بنام خواجه حبیب اﷲ وزیر خراسان ساخته است. رجوع به مجالس النفائس چ تهران ص کح از مقدمۀ حکمت شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کاشان، کنار راه فرعی کاشان به ابوزیدآباد. ناحیه ای است واقع در جلگۀ شن زار، معتدل و دارای 170 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولات آن پنبه و تنباکو است. اهالی به کشاورزی و قالی بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کاشان، کنار راه فرعی کاشان به ابوزیدآباد. ناحیه ای است واقع در جلگۀ شن زار، معتدل و دارای 170 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولات آن پنبه و تنباکو است. اهالی به کشاورزی و قالی بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن، و اندر کوهستان آن را بدرزه، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. (یادداشت مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی). فلرزنگ. (فرهنگ فارسی معین). به معنی زله باشد، و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. (برهان) : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید. رودکی. رجوع به فلرزنگ شود
ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن، و اندر کوهستان آن را بدرزه، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. (یادداشت مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی). فلرزنگ. (فرهنگ فارسی معین). به معنی زله باشد، و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. (برهان) : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید. رودکی. رجوع به فلرزنگ شود
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد