جدول جو
جدول جو

معنی خرز

خرز
دوختن، مهره، دانه های شیشه ای و گلی، صدف و مانند آنکه به نخ کشیده می شود
تصویری از خرز
تصویر خرز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرز

خرز

خرز
جَمعِ واژۀ خُرْزه. (از منتهی الارب). رجوع به خُرْزه شود
لغت نامه دهخدا

خرز

خرز
نام شهر و مدینه ای است. (از شرفنامۀ منیری) (از برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع چ معین آمده است: این کلمه در حدود العالم و معجم البلدان نیامده است و ظاهراً تصحیف خزر باید باشد
لغت نامه دهخدا

خرز

خرز
دوختن درز موزه و جز آن. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی) :
برای آنکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن.
خاقانی.
ریسمان و سوزنی نی وقت خرز
آنچنان دوزد که پیدا نیست درز.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

درز

درز
دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد، شکاف دوخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار

برز

برز
قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خودبردند
برز
فرهنگ نامهای ایرانی