مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مِثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
ماده شتر جوان آبستن. (منتهی الارب). ناقۀ باردار. (از اقرب الموارد) ، ناقۀ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن یافتن. از اضداد است، ناقۀ فربه بزرگ کوهان. (منتهی الارب). ج، فواثج. (اقرب الموارد)
ماده شتر جوان آبستن. (منتهی الارب). ناقۀ باردار. (از اقرب الموارد) ، ناقۀ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن یافتن. از اضداد است، ناقۀ فربه بزرگ کوهان. (منتهی الارب). ج، فواثج. (اقرب الموارد)
رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. (منتهی الارب). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. (اقرب الموارد) ، سخت دوری میان هر دو پا. (منتهی الارب)
رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. (منتهی الارب). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. (اقرب الموارد) ، سخت دوری میان هر دو پا. (منتهی الارب)
پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). پای از هم بازنهادن برای بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن. (منتهی الارب). پای از هم بازنهادن برای بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن. (از اقرب الموارد)
کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است، کمان دورزه. (منتهی الارب). القوس البائنه عن الوتر. (اقرب الموارد) ، زن با یک جامه. (از منتهی الارب). زن متفضله که یک جامه بیش نپوشد. (از اقرب الموارد)
کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است، کمان دورزه. (منتهی الارب). القوس البائنه عن الوتر. (اقرب الموارد) ، زن با یک جامه. (از منتهی الارب). زن متفضله که یک جامه بیش نپوشد. (از اقرب الموارد)
بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). تکبر. (اقرب الموارد) ، به رفتار فحج رفتن. (منتهی الارب). جلو پا را به هم نزدیک و پشت پاها را از هم دور کردن، راه رفتن افحج. (اقرب الموارد). رجوع به افحج شود
بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). تکبر. (اقرب الموارد) ، به رفتار فحج رفتن. (منتهی الارب). جلو پا را به هم نزدیک و پشت پاها را از هم دور کردن، راه رفتن افحج. (اقرب الموارد). رجوع به افحج شود
مولی سیداحمد بن محمد غافقی. وی به مشرق کوچ کرده و در سفر حج ابوذر هروی را ملاقات کرد و ابوذر به او اجازۀ روایت داد. وی مردی صالح و ثقه بود و در 476 ه. ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود ابن عبدالله وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود ابن زره. یکی از دانشمندان پیشین اصفهان بود و مافروخی نام وی را ضبط کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود
مولی سیداحمد بن محمد غافقی. وی به مشرق کوچ کرده و در سفر حج ابوذر هروی را ملاقات کرد و ابوذر به او اجازۀ روایت داد. وی مردی صالح و ثقه بود و در 476 هَ. ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود ابن عبدالله وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود ابن زره. یکی از دانشمندان پیشین اصفهان بود و مافروخی نام وی را ضبط کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود