جدول جو
جدول جو

معنی فثغ

فثغ(دَ لَ)
شکستن سر کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با فثغ

فرغ

فرغ
لبه: در آوند و خنور، زمین خشک، پهن این واژه پارسی نیز هست برابر با جوجه مرغ خانگی نا آرام ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار

بثغ

بثغ
پدید آمدن خون در سراسر تن. (از اقرب الموارد) .سرخ و سطبر گشتن اندام از غلبۀ خون. (ناظم الاطباء). و اگر این حالات مخصوص به لب باشد بثع است با عین مهمله. (از منتهی الارب) ، لفظی است که شبان گوسفندان و بز را بدان خواند. (سروری) :
سخن شیرین از زفت نیارد بر
بز به بج بج (بر) هرگز نشود فربه.
رودکی
لغت نامه دهخدا

فاغ

فاغ
پَسوَندِ مَکانی (یادداشت بخط مؤلف)،
قسمی اطلس روسی است، و گویا در این معنی لفظ هم روسی باشد، (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

فتغ

فتغ
به پا مالیدن چیزی را چندانکه شکسته گردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فدغ

فدغ
خمیدگی است در کف پا. (منتهی الارب). رجوع به فَدَع شود
لغت نامه دهخدا