جدول جو
جدول جو

معنی فتیش - جستجوی لغت در جدول جو

فتیش
آنچه نزد اقوام ابتدایی دارای جنبۀ رازآمیز و جادویی بوده و پرستش می شده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفتیش
تصویر تفتیش
بازجویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفتیش
تصویر تفتیش
جستن و کاویدن، جستجو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیش
تصویر تفتیش
جستجو کردن، کاوش کردن، کاویدن، کاوش، بازرسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتیش
تصویر تفتیش
((تَ))
تفحص کردن، جستجو کردن، بازرسی، پژوهش، عقاید پرس و جو درباره عقاید دینی و سیاسی مردم برای شناسایی مخالفان، بدنی، گشتن لباس و بدن کسی، بازرسی بدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریش
تصویر فریش
پریشان، پراکنده، تاخت و تاز، تاراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، پلیته، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هر نوع گستردنی مانند فرش، بستر و رختخواب، برای مثال که خوبانی که درخورد فریش اند / ز عالم در کدامین بقعه بیش اند؟ (نظامی۲ - ۲۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، زهی، خوشا، آفرین، فری، برای مثال فریش آن روی دیبارنگ چینی / که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر (دقیقی - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتین
تصویر فتین
گداخته، سنگلاخ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیده از فربهی در ستور، تیز زبان مرد، پیکان دو زبانه، بامداد روشن
فرهنگ لغت هوشیار
کوفته، ریز ریز، نانریزه خرده نان، نانسوده خرده نان خشک که در آشپزی به کار برند کوفته و ریزه ریزه کردن، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیا
تصویر فتیا
فتوی بنگرید به فتوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریش
تصویر فریش
پراکنده، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشیش
تصویر فشیش
فش فش فش فش مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
((فَ))
تافته، مفتول، ریسمان باریک از پوست خرمابن، آن چه از چرک بدن که با انگشتان تابند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتیت
تصویر فتیت
((فَ))
کوفته و ریزه ریزه کرده، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریش
تصویر فریش
((فَ))
آفرین ! احسنت !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریش
تصویر فریش
((فِ))
گستردنی، فرش، رختخواب، بستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریش
تصویر فریش
پریشان، پراکنده، تاخت و تاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیش
تصویر تیش
ترکی از تیز پارسی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی، کریم، هر یک از پیروان آیین فتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه ای که روی آن مطالبی می نویسند و بعد مرتب می کنند، برگه ای که دریافت و پرداخت پول در آن ثبت می شود، در علم الکتریک قطعه ای با روکش پلاستیکی برای اتصال دو مدار یا دستگاه الکتریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتش
تصویر فتش
کاویدن جست و جو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیش
تصویر فیش
قطعه کاغذ یا مقوا که مطلبی روی آن بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتی
تصویر فتی
((فَ تا))
جوان، سخی، جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
کاغذهایی در اندازه های کوچک که مطالب را روی آن می نویسند تا بعداً تنظیم و مرتب کنند، ورقه ای کاغذی یا مقوایی که روی آن مشخصات کتاب را نویسند، ورقه ای کاغذی که اطلاعاتی درباره حقوق یا مالیات یا وجه پرداخت شده در آن ذکر شود، برگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتی
تصویر فتی
مصغّر واژۀ فتیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتیشی
تصویر تفتیشی
منسوب به تفتیشامور تفتیشی، مباشر مفتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیشات
تصویر تفتیشات
جمع تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
کاویدن باز رسیدن نیک جستجوکردن کاویدن تفحص کردن بازرسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
Ransack
دیکشنری فارسی به انگلیسی