ممال فراش. گستردنی. فرش. (فرهنگ فارسی معین) : از نمودار خانه تا به فریش کرده همرنگ روی گنبد خویش. نظامی. ، رختخواب. بستر. (فرهنگ فارسی معین) : ز خوبانی که درخورد فریشند ز عالم در کدامین بقعه بیشند؟ نظامی. رجوع به فراش شود
اسب مادۀ هفت روزۀ بچه داده و کذا کل ذات حافر بعد نتاجها بسبعه ایام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسب مادۀ نوزاده. ج، فرائش. (منتهی الارب). اسب ماده ای که به تازگی وضع حمل کرده باشد، دختر وطی کرده. (اقرب الموارد)