- فترت
- سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
معنی فترت - جستجوی لغت در جدول جو
- فترت
- سستی، کندی
- فترت ((فَ رَ))
- سستی، ضعف، زمان بین دو نوبت تب، مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرشت
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
جوانی، جوانمردی، سخا، کرم
خرده و شکستۀ چیزی، ریزۀ هر چیز
اولاد و احفاد، ذریه، خانواده، عشیرۀ مرد
ویژگی های ذاتی، سرشت، طبیعت، نهاد، آفرینش، خلقت
اندیشه، آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل می شود، فکر، گمان، ترس، بیم، توجه، ملاحظه
خویشاوندان و ارقاب و فرزندان
کوفته، ریز ریز، نانریزه خرده نان، نانسوده خرده نان خشک که در آشپزی به کار برند کوفته و ریزه ریزه کردن، نان خشک نرم ساییده
جوانی، مروت، مردانگی، جوانمردی
گربه ماهی کهربی
جمع فتره، سستی ها گسستگی ها سسستی ضعف، زمان میان دو پیغمبر یا دو پادشاه، زمان بین دو نوبت تب، مدت تعطیل مجلس شورای ملی و سنا، آتش سوزانی است که در بدایت حال در سالک وجود داشته باشد
ریزه خرده ریز و شکسته از هر چیز، ریزه نان
رمق توانایی. یا فزرت اش قمصور شد، به کلی مغلوب و منکوب شد
اندیشه، جمع فکر
آفرینش، خمیره، سرشت
((فُ تُ وَّ))
فرهنگ فارسی معین
جوانی، جوانمردی، کرم، بخشندگی، نامه کتابی که در آن اصول و آداب فتوت نوشته شده است
دختر جوان
فترت ها، سستی ها، کندی ها، بازماندگی ها، ضعف ها، مدت ها و فاصله های میان دو واقعه به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا، جمع واژۀ فترت
سستی نرمی کوتاهی در کار در تداول اهالی اطراف رشت به از گیل گفته می شود. ضعف سستی
تار (جامه) مقابل پود