جدول جو
جدول جو

معنی عترت

عترت
اولاد و احفاد، ذریه، خانواده، عشیرۀ مرد
تصویری از عترت
تصویر عترت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عترت

عترت

عترت
عتره. خویشاوندان و اقارب:
ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم
اولاد زنا بر اثر رأی و هوی اند.
ناصرخسرو.
پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول
دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش.
ناصرخسرو.
و فرزندان و عترت او را خوار و حقیر دارند. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا

فترت

فترت
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
فترت
فرهنگ فارسی عمید

عورت

عورت
امری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، هرچه موضع ستر باشد، آلت تناسلی، شرمگاه، شرم جای، کنایه از جنس زن
عورت
فرهنگ فارسی عمید