معنی فزرت فزرت((فِ زِ)) زرت، رمق، توانایی فزرت کسی قمصور شدن: سخت عاجز و ناتوان شدن، از پا درآمدن تصویر فزرت فرهنگ فارسی معین
فترت فترت سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا فرهنگ فارسی عمید
فکرت فکرت اندیشه، آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل می شود، فکر، گمان، ترس، بیم، توجه، ملاحظه فرهنگ فارسی عمید