- فاریاب
- زمین زراعتی که آبیاری شود
معنی فاریاب - جستجوی لغت در جدول جو
- فاریاب
- زراعت آبی
- فاریاب ((رْ))
- فاریاو، زراعت آبی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زراعت آبی
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاراب، پاریاو، فاراب
پاریاب مقابل دیم دیمی، زراعت دیم (مخصوصا در خوزستان)
موشان تیره موش ها
زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود
زمینی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود
باریابنده، کسی که به حضور پادشاه بار یابد
باریابنده، کسی که به حضور پادشاه بار یابد
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاراب، پاریاو
کسیکه ارزش هر چیزیرا تعیین کند
شک کردن، به شک افتادن
برزگر و زارع
جمع ذاریه، بادها
معاون
آلتیمتر
متصاعد، متعالی، صعودی
شستن و پاکیزه ساختن چیزها بوسیله خواندن دعا. زرتشتیی که میخواهد پادیاب کند نخست یک خشنوتره اهورهه مزداو (بخشنودی اهورمزدا) میخواند پس از آن یک بار (اشم و هو) می سراید. آنگاه روی دستها و پاهای خود را میشوید از آن پس کشتی نو میکند و بترتیب مقرر کمربند خود میگشاید و دعای مخصوص آن را میخواند و باردیگر بدور کمر می بندد
حصیر، بوریاء، دوخبافت (دوخ علفی است بلند که از آن حصیر بافند) زیغ پلاچ
تیز فهم، سریع الانتقال
آلت سنجش ارتفاع، میزان الارتفاع
باریافتن، شرفیابی به حضور پادشاه
شک کردن، در شک افتادن، شک پیدا کردن
بلعیدن، فروبردن چیزی به گلو، بلع کردن، اوباریدن