جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فاریاب

فاریاب

فاریاب
بمعنی فاراب است. (برهان). رجوع به فاراب، باریاب، پاریاب، باراب و فاریاو شود
لغت نامه دهخدا

فاریاب

فاریاب
ولایتی یا شهری باشد از ترکستان. (برهان). نویسندۀ برهان فاریاب را با فاراب خلط کرده است. یاقوت نویسد: شهری است مشهور به خراسان از توابع گوزگانان نزدیک بلخ بر کرانۀ غربی جیحون که آن را به اماله فیریاب نوشته اند. از این شهر تا طالقان سه منزل و تا شبورقان سه منزل و تا بلخ شش منزل است، و گروهی از بزرگان بدان منسوب اند. (از معجم البلدان). و آن بین مروالرود و بلخ بوده و خرابه های آن به اسم خیرآباد هنوز باقی است. (حاشیۀ برهان چ معین ص 1433) :
دگرطالقان شهر تا فاریاب
همیدون به بخش اندرون اندر آب.
فردوسی.
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب.
سعدی (بوستان).
درباره خلط فاراب و فاریاب در ذیل فاراب با تفصیل بیشتری نوشته شد. صورت اصیل این نام پاریاب یا پاراب است. رجوع به فاراب شود
لغت نامه دهخدا

پاریاب

پاریاب
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات ِیا رودخانه آبیاری شود، پاراب، پاریاو، فاراب
پاریاب
فرهنگ فارسی عمید

فاریاو

فاریاو
پاریاب مقابل دیم دیمی، زراعت دیم (مخصوصا در خوزستان)
فاریاو
فرهنگ لغت هوشیار