جدول جو
جدول جو

معنی فاراب

فاراب
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاراب، پاریاو
تصویری از فاراب
تصویر فاراب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فاراب

فاراب

فاراب
زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود، (برهان)، فاریاب، فاریاو، پاریاب، پاریاو، باراب، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

فاراب

فاراب
غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند، فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک، و آن از شهر شاش (چاچ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند، (از معجم البلدان)، این شهر در اقصی بلاد ترکستان بر ساحل غربی سیحون و همان اترار مورخان قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نُه فرسخی جنوب شرقی ترکستان حالیه باقی است، (بیست مقالۀ قزوینی ج 1 ص 92 و 93) :
سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه، چه از اوزکند و از فاراب،
عنصری،
اما فاریاب شهری است مشهور به خراسان قدیم از اعمال گوزگانان، نزدیک بلخ، مغرب جیحون، و آن را به اماله فیریاب گویند، از فاریاب تا بلخ شش مرحله است و خرابه های آن به نام خیرآباد هنوز باقی است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فاریاب شود
لغت نامه دهخدا

فاران

فاران
موضع مغازه ها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می کردند (معرب از عبری)
فاران
فرهنگ نامهای ایرانی

پاراب

پاراب
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات ِیا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاریاو، فاراب
پاراب
فرهنگ فارسی عمید

فاراد

فاراد
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده
فرهنگ لغت هوشیار