جدول جو
جدول جو

معنی فار - جستجوی لغت در جدول جو

فار
موش در زبان عربی
فانوس دریایی، چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فاروس، چراغ دریایی
تصویری از فار
تصویر فار
فرهنگ فارسی عمید
فار
فرار کننده، گریزنده
تصویری از فار
تصویر فار
فرهنگ لغت هوشیار
فار
موش
تصویری از فار
تصویر فار
فرهنگ فارسی معین
فار
((رّ))
گریزنده، فرار کننده
تصویری از فار
تصویر فار
فرهنگ فارسی معین
فار
چراغ دریایی، فانوس دریایی
تصویری از فار
تصویر فار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارغ
تصویر فارغ
آسوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فارس
تصویر فارس
پارس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فارد
تصویر فارد
(پسرانه)
یگانه، تنها، تک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاره
تصویر فاره
زیرک، راهوار مثلاً مرکب فاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارس
تصویر فارس
کسی که زبان مادری اش فارسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارد
تصویر فارد
تنهامانده، جدامانده، یکه و تنها، یگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارس
تصویر فارس
اسب سوار، سوار بر اسب، کنایه از دلیر و جنگ جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارق
تصویر فارق
ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ
تصویر فارغ
آزاد و رها، بی نیاز، بی خبر، بی اطلاع، برای مثال اگر تو فارغی از حال دوستان یارا / فراغت از تو میسر نمی شود ما را (سعدی۲ - ۳۰۵)،
آسوده، بدون نگرانی
فارغ کردن: آسوده کردن، کنایه از زایاندن مثلاً ماما به سختی او را فارغ کرد، آزاد کردن، بی نیاز کردن
فارغ شدن: آسوده شدن، کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
منطقه وسیعی است که قسمتی از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را فرا گرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد مسیح محل سکنای رشیدترین طوایف آریائی بنام پارس بوده و بهمین مناسبت به پارس موسوم گردیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارز
تصویر فارز
روشن آشکار: چون سخن، برنده چون زبان
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از فرید تازی یکتا یکی از بازی های هفتگانه نرد تنها جدا مانده، یگانه یکی از بازی های هفتگانه نرد دور اول از بازی نرد (در قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارح
تصویر فارح
شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاره
تصویر فاره
یک موش، مشکدان واحد فار یک موش، جمع فارات
فرهنگ لغت هوشیار
رمنده خر و ماده شتر، رمیده از درد زایمان، جدا کننده، ابر جدا ابرتک، بزرک (کتان از سریانی به تازی رفته است) از گیاهان آنکه میان حق و باطل فرق گذارد، جدا کننده ممیز، تفاوت بین دو امر، کتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ
تصویر فارغ
فرصت یافتن، آسوده و آرام
فرهنگ لغت هوشیار
زیبا، برجسته، بر شونده، فرود آینده از واژگان دو پهلو، یاریگر بالا رونده (از کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارض
تصویر فارض
ستبر، دانا، پندارنده، کهن، گاو کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارق
تصویر فارق
((رِ))
جداکننده، آن که بین حق و باطل فرق می گذارد، تفاوت بین دو امر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارغ
تصویر فارغ
((رِ))
دست کشنده از کاری، آسوده، رها شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارع
تصویر فارع
((رِ))
بالا رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارس
تصویر فارس
کسی که زبان مادری او فارسی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارس
تصویر فارس
((رِ))
سوار، اسب سوار، جنگاور، دلیر، جمع فرسان و فوارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارس
تصویر فارس
((رْ))
قوم پارس که در جنوب ایران ساکن بودند، نام سرزمین پارس، ایرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارد
تصویر فارد
((رِ))
یکی از بازی های هفتگانه نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارج
تصویر فارج
((رِ))
دورکننده اندوه، گشاینده غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارع
تصویر فارع
بالارونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفار
تصویر صفار
(پسرانه)
رویگر، نام سلسله ای در ایرآنکه سر سلسله آن یعقوب پسر لیث است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غفار
تصویر غفار
(پسرانه)
آمرزنده و بخشاینده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی