اسم فاعل از فرع و فروع، بمعنی بالارونده بر کوه و فرودآینده به وادی، بلندبالای نیکوهیأت، یک تن از اطرافیان سلطان: هو فارع من فرعه السلطان، او یکی از یاران سلطان است. (از اقرب الموارد). ج، فَرَعه، جبل فارع، کوهی را میگویند که درازتر از کوه دیگر باشد. (از اقرب الموارد)
در بالای وادی الشراه قریه ای است بنام فارع که درخت خرما بسیار دارد. ساکنانش معلوم نیست از کدام قبیله اند. آبهای آن از چشمه هایی است که در زیر زمین جریان دارند. (از معجم البلدان)