جدول جو
جدول جو

معنی فائز - جستجوی لغت در جدول جو

فائز(پسرانه)
فایز، نایل، رستگار
تصویری از فائز
تصویر فائز
فرهنگ نامهای ایرانی
فائز(ءِ)
رهایی یابنده. از شر رهاشده و به خیر دست یافته. رجوع به فایز شود. (از اقرب الموارد) ، فیروزی یابنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فائز(ءِ)
شمشیر سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فائز
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائزه
تصویر فائزه
(دخترانه)
فایزه، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فائض
تصویر فائض
(پسرانه)
فایض
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایز
تصویر فایز
(پسرانه)
نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حائز
تصویر حائز
جامع، دارا، دربردارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فائح
تصویر فائح
بوی خوش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فائت
تصویر فائت
ازمیان رفته، ازدست رفته، فوت شده، نیست و نابود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایز
تصویر فایز
رهایی یابنده، رستگار، پیروز، فایل
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
امیر فائق، یکی از سرداران امیر نوح بن منصور سامانی است که در جنگ قابوس وشمگیر و فخرالدوله با مؤیدالدوله و عضدالدولۀدیلمی از جانب نوح بن منصور به کمک فخرالدوله و قابوس آمده است. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 420 شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
خرمای بیدانه. (ناظم الاطباء). رجوع به فاخر شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از حیازت و حوز. جامع: لیکون للمزید من فضل اﷲ حائزاً و من الثواب بالقدح المعلی فائزاً. (تاریخ بیهقی، نامۀ خلیفه القائم بامراﷲ)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از تیز. رجوع به تیز شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
زنده. (منتهی الارب) ، خیار خرد. (شرفنامۀ منیری) ، خوشۀ کوچک انگور را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (سروری)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فیض دهنده. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضفیزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حائز
تصویر حائز
جامع، دارا، گردآورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائت
تصویر فائت
نیست شونده، فوت کننده، گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائز
تصویر بائز
زنده، مرد نیکو حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائز
تصویر رائز
آزمون آزماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائز
تصویر جائز
روان مباح، روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایز
تصویر فایز
رستگار، غالب و چیره
فرهنگ لغت هوشیار
فایح در فارسی خوشبوی بوی خوش دهنده بوی خوش دهنده: در اثنا قصیده ای که به ثنای فایحش موشح دارم، مستمع
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائر
تصویر فائر
پراکنده پی در ستور، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائض
تصویر فائض
فایض در فارسی شارنده، بخشنده، سرشار، لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائق
تصویر فائق
برگزیده و بهترین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارز
تصویر فارز
روشن آشکار: چون سخن، برنده چون زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائل
تصویر فائل
رگ ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایز
تصویر فایز
((یِ))
رهایی یابنده، رستگار شونده، رستگار، پیروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حائز
تصویر حائز
دارای
فرهنگ واژه فارسی سره
پیروزمند، برنده
دیکشنری عربی به فارسی
اندازه
دیکشنری اردو به فارسی