جدول جو
جدول جو

معنی فائت - جستجوی لغت در جدول جو

فائت
ازمیان رفته، ازدست رفته، فوت شده، نیست و نابود
تصویری از فائت
تصویر فائت
فرهنگ فارسی عمید
فائت
(ءِ)
نیست شونده. فوت کننده. (غیاث). فایت، گذشته. ازدست رفته: اما تقدیر آسمانی کرده آمده بود و کار فائت شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 361).
ترسد ار آید رضا خشمش رود
انتقام و ذوق از او فایت شود.
مولوی.
رجوع به فایت شود
لغت نامه دهخدا
فائت
نیست شونده، فوت کننده، گذشته
تصویری از فائت
تصویر فائت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائض
تصویر فائض
(پسرانه)
فایض
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فائز
تصویر فائز
(پسرانه)
فایز، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فائح
تصویر فائح
بوی خوش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فئات
تصویر فئات
فئه ها، جماعت ها، طایفه ها، گروه ها، دسته ها، جمع واژۀ فئه
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
امیر فائق، یکی از سرداران امیر نوح بن منصور سامانی است که در جنگ قابوس وشمگیر و فخرالدوله با مؤیدالدوله و عضدالدولۀدیلمی از جانب نوح بن منصور به کمک فخرالدوله و قابوس آمده است. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 420 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
فاقه. فقر وبینوائی: اهل مکنت به فقر و فاقت ممتحن گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4). رجوع به فاقه شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از صوت. فریادکننده. (منتهی الارب). آوازدهنده
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
بسیار نکوهنده. بسیار ملامت کننده. ل-وّام. عذّال
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
آب شبینه و سردو نان شبینه. (منتهی الارب) (آنندراج). نان و خوراک یکشبه. (قطر المحیط). آنچه شب گذاشته شده باشد از گوشت و نان و غیر آن: الغاب ّ، البائت من الخبز و الطعام. (قطر المحیط). بیات، ضد تازه: و خبزه (خبز السلت) مادام حاراً افضل من الخبز البائت. (ابن البیطار) ، شاه بائهه، گوسپند لاغر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فیض دهنده. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
گسله زبانزد زمین شناسی، کاستی، گناه، لغز لغزش، آک (عیب) در رایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لائت
تصویر لائت
تازی گشته از} لیت {فرانسوی شیر شیر نوشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره) شب مانده بیات مقابل تازه. بنگرید به بیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائت
تصویر حائت
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائت
تصویر صائت
غریونده ونگنده آوا دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقت
تصویر فاقت
نیازمندی، فقر تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانت
تصویر فانت
مطیع، فرمانبرنده، دعا خواننده در نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائل
تصویر فائل
رگ ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائت
تصویر مائت
کسی که نزدیک به مردن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائت
تصویر قائت
بخور و نمیر روزی اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فئات
تصویر فئات
دسته ها و گروهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایت
تصویر فایت
فوت شده، از میان رفته
فرهنگ لغت هوشیار
فایح در فارسی خوشبوی بوی خوش دهنده بوی خوش دهنده: در اثنا قصیده ای که به ثنای فایحش موشح دارم، مستمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائر
تصویر فائر
پراکنده پی در ستور، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائض
تصویر فائض
فایض در فارسی شارنده، بخشنده، سرشار، لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائق
تصویر فائق
برگزیده و بهترین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائت
تصویر بائت
((ئِ))
آن چه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره)، شب مانده، بیات، مقابل تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فایت
تصویر فایت
((یِ))
از میان رفته، نیست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاکت
تصویر فاکت
((کْ))
نمونه تاریخی یا رویداد یا کلامی که نشان دهنده واقعیتی معّین باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاقت
تصویر فاقت
((قَ))
فقر، تنگدستی، فاقه
فرهنگ فارسی معین