جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فاقت

فاقت

فاقت
فاقه. فقر وبینوائی: اهل مکنت به فقر و فاقت ممتحن گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4). رجوع به فاقه شود
لغت نامه دهخدا

افاقت

افاقت
بهبود یافتن، رو بصحبت نهادن بیمار، روی بخوبی خوشی آوردن، بهوش آمدن، بهبود، گشایش
فرهنگ لغت هوشیار

طاقت

طاقت
قدرت، توانایی، تاب، توان، بردباری، تاو، تیو، برای مِثال آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲ - ۷۵۱)
طاقَت آوردن: تاب آوردن، بردباری کردن
طاقَت برسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت، طاقت رسیدن
طاقَت داشتن: توانایی داشتن، بردباری داشتن
طاقَت رسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت
طاقَت یافتن: تاب و توان یافتن، بردباری یافتن
طاقت
فرهنگ فارسی عمید