- غیژانیدن
- بخیزیدن وا داشتن، به حرکت آوردن
معنی غیژانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخیزیدن وا داشتن، به حرکت آوردن
خیسانید خیساند خواهد خیسانید بخیسان خیساننده خیسانیده) ترکردن مرطوب ساختن
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
پیچاندن
آمیختن برهم زدن (عموما)، آرد گندم و مانند آن را در آب و امثال وی آمیختن (خصوصا)، لرزانیدن
مخلوط کردن با آب
مخلوط کردن (آرد با آب و مانند آن) خمیر کردن، فریفته گردانیدن، لرزانیدن
میل دادن و منحرف ساختن به سوی چیزی
شیبانیدن، لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن
لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن
خیز دادن، جهاندن، کسی را از زمین بلند کردن و به حالت ایستاده درآوردن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
گیراندن: او را گیرانیدند و بفضیحت تمام بقلعه استخر فرستادند
وادار به لیسیدن کردن
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
مخلوط کردن، فریفته ساختن، لرزانیدن، شیوانیدن
بر شکم رفتن همچون خزندگان و کودکان
سر خوردن، لغزیدن